تاریخ گلدسته
اشارات تاریخی به روستاهای گلدسته و فیروزبهرام
به گزارش اعتمادالسلطنه (1/830-831)، شاه عباس اول در 995ق/1587م پدرش شاه محمد خدابنده را پس از برکناري از سلطنت در تهران زنداني کرد. سپس خود به تهران آمد و با برپايي مجلسي شاهانه به بزرگداشت او برخاست، و با پدر راهي قزوين شد. شاه عباس اول در 998ق براي سرکوب عبدالمؤمنخانِ ازبک که در خراسان دست به تاراج و کشتار مردم گشوده بود، با سپاهي آهنگ خراسان کرد و در سر راه خود در تهران اردو زد؛ اما در آنجا بيمار شد و از پيشرفت بازماند و سپاهيانش پراکنده گرديد؛ در نتيجه ازبک ها مشهد را تسخير و غارت کردند (اسکندربيک، 2/412). از اينرو شاه عباس سوگند خورد که ديگر پاي در اين شهر نگذارد و لعنت کرد بر کسي که به تهران وارد شود و شب را در آنجا بيتوته کند (دلاواله، 287؛ اعتمادالسلطنه، 1/828).
شاه عباس چند بار ضمن سفرهايش از کنار تهران گذشت، اما هرگز پاي به اين شهر نگذاشت. در یکی از این سفرها که شاه عباس از مازندران عازم اصفهان (1028ق/1619م) بود در گذر از تهران به پیشنهاد یکی از نزدیکان شاه، سپاه در منطقه ای از توابع ری اردو زد و شاه و ملازمانِ نزدیک او چند شب را در منزل خانِ منطقه ای به نام هَماره آباد (یا همواره و همیشه آباد- محدوده ای شامل روستاهای گلدسته و فیروز بهرام و زمین های هاشم آباد امروزی) مهمان شدند. این منطقه دارای باغات میوه و صیفی جات و کشتزارهای گندم و کشت چغندر بود که از آب دو قنات و نهری نسبتا عریض و پُرآب سیراب می شد و شاه از آب و هوای منطقه و مهمان نوازی خانِ محلی ابراز رضایت نمود و چون قسم خورده بود و نمیخواست دیگر از تهران بگذرد، چند نوبت دیگر نیز به آنجا آمد.
در یکی از این سفرها که دلاواله همراه شاه عباس بود در فرصتی از اردوی سپاهیان و اقامتگاه شاه جدا شد و به ديدار تهران رفت. شرحي که دلاواله در سفرنامه خود درباره تهران آورده، جالب و مهم است. به گفته او تهران شهري بزرگ، اما کم جمعيت و فاقد عمارتهاي زيبا و قابل توجه بوده است، ولي باغهاي بزرگِ آن انواع ميوه داشته است و مردم تهران به سبب گرمي هوا، صبح خيلي زود ميوهها را ميچيدند و براي فروش به اطراف ميفرستادند. دلاواله اشاره کرده است که اين باغها توسط نهرهاي پرشمارِ پراکنده در سطح شهر آبياري ميشدند. او از چنارهاي تنومند و زيباي خيابانهاي تهران به شگفتي ياد کرده و نوشته است در عمر خود هيچگاه اين اندازه چنارهاي تنومند نديده است. از اينرو او تهران را «شهر چنار» ناميده است (ص 287-288).
سرتوماس هربرت نيز که حدود 10 سال پس از دلاواله يعني در 1037ق/1628م از تهران ديدار کرده، در سفرنامه خود به نکات جالبي درباره وضعيت تهران اشاره کرده است. به نوشته او تهران در آن زمان شهري با 3 هزار خانه خشتي سفيدرنگ بوده است که در ميان بناهاي آن جز دو بنا، يکي خانه حاکم شهر و ديگر بازار شهر ــ که آن دو نيز فاقد معماري قابل تحسين بودهاند ــ بناي قابل توجه ديگري وجود نداشته است. بازار شهر داراي دو بخش مسقف و روباز بوده است. نهري که به دو شاخه تقسيم ميشده، و از ميان شهر ميگذشته، کشتزارها و باغهاي درون حصار تهران را آبياري ميکرده و پيوسته به زمينهاي شهر، باغي سلطنتي که با ديوار بلند گِلي احاطه شده بود، نيز وجود داشته است (ص 194-195). با توجه به گزارش هربرت مبني بر وجود 3 هزار خانه در تهران ميتوان تخمين زد که تهران در نيمه نخست سده 11ق، حدود 25 تا 30 هزار تن جمعيت داشته است و اين شمار جمعيت بر وجود شهري نسبتاً بزرگ دلالت دارد (اسکرس، 75). چنين مينمايد باغ سلطنتي که هربرت به آن اشاره کرده است، همان چهارباغ يا چنارستان عباسي باشد که اعتمادالسلطنه (1/841) آن را از آثار دوره شاه عباس اول دانسته است که بعدها ارگ سلطنتي و عمارات ديواني در آن ساخته شد.
...
پس از قتل نادرشاه در 11 جماديالآخر 1160 (همان، 425-426)، بار ديگر سراسر ايران دستخوش آشوب و هرج و مرج شد. پس در جنگي که ميان عادلشاه و ابراهيمخان افشار در محلي ميان سلطانيه و زنجان درگرفت، عادلشاه شکست خورد و همراه تني چند از يارانش به تهران گريخت. ابراهيمخان سواراني در پي او به تهران فرستاد و آنها عادلشاه را دستگير کردند (ابوالحسن گلستانه، 20-28). چون شاهرخ در خراسان، و ابراهيمخان در تبريز هر يک خود را شاه خواندند (1161ق/1748م) و نابساماني و کشمکش ها بالا گرفت، کريمخان زند به مدد عليمردانخان بختياري، اصفهان را تسخير کرد و خود براي تصرف تهران، قزوين، همدان و نواحي غربي ايران از اصفهان بيرون رفت و بر آن نواحي استيلا يافت (همو، 30، 175).
چندي بعد که ميان کريمخان زند و عليمردان خان اختلاف و جنگ افتاد، عليمردانخان با محمدحسنخان قاجار متحد شد و خان قاجار نيروهاي کريمخان زند را در استراباد به محاصره درآورد. کريمخان با معدودي از همراهان خود به تهران رفت؛ اما تمامي لشکريانش به اسارت محمدحسنخان قاجار درآمدند. محمدحسنخان اسيران سپاه کريمخان را آزاد کرد و اين اسيران آزاد شده دسته دسته خود را به تهران رساندند. کريمخان حدود دو ماه در تهران توقف کرد و به گردآوري سپاه پرداخت (همو، 181-182، 202، 210-215؛ موسوي، 25-30). تهران در آن هنگام در موقعيتي بود که ميتوانست سپاهي شکست خورده را در خود جاي دهد، اما چندان امن و مطمئن نبود که بتواند به صورت مرکز عمليات نظامي کريمخان درآيد؛ از اينرو، خان زند در 1165ق/1752م از تهران به قصد اصفهان بیرون رفت (معتمدي، 51). او برای حرکت مخفیانه به اصفهان، چند روزی را در اطراف ری و روستاهای مختلف از جمله هماره آباد (که امروزه شامل روستا و کشتزار هاشم آباد، گلدسته و شمس آباد است) و فیروزبَران یا فیروزبهرام که قلعه و محلی قدیمی بود، ماند و باز از راههای کم تردد ادامه مسیر داد.
در 1171ق/1759م محمدحسنخان قاجار رهسپار تسخير اصفهان و شيراز شد و اصفهان را گرفت؛ اما چون نتوانست بر شيراز دست يابد (1172ق)، نخست به اصفهان و از آنجا به تهران عقب نشست و چندي بعد به مازندران بازگشت (موسوي، 61-70). در اين هنگام کريمخان زند به قصد يکسره کردن کار خان قاجار، نخست برادر خود شيخ عليخان را با 3 هزار سوار به تعقيب او به مازندران فرستاد و کمي پس از آن خود با حدود 12 هزار تن سپاهي از شيراز بيرون آمد و به منظور پشتيباني از عمليات جنگي شيخ عليخان، در تهران اردو زد (ابوالحسن گلستانه، 320-321). محمدحسن خان قاجار در جنگ کشته شد و سر بريده او را به تهران نزد کريمخان آوردند و او دستور داد تا آن سربريده را با احترام دفن کنند (موسوي، 87-88؛ ابوالحسن مستوفي، 107-108). پس از اين واقعه کريمخان زند که آخرين رقيب نيرومند خود را از سر راه برداشته بود، به نوشته اعتمادالسلطنه «در ديوانخانه تهران به تخت شاهي نشست» (1/844).
تهران به سبب موقعيت خاص جغرافيايي و قابليت دسترسي از آنجا به چهار سوي کشور مورد توجه کريمخان زند بود و خان زند قصد داشت دربار خود را از شيراز به تهران منتقل سازد؛ از اينرو در مدتي که کريمخان در تهران اقامت داشت، به دستور او در محل ارگ سلطنتي کنوني که در آن روزگار جز 4 باغي از زمان شاه عباس اول و عمارت و ديوانخانهاي از شاه سليمان صفوي، عمارت مهم ديگري نداشت، عمارت و دارالحکومه و حرمخانه و خلوتخانه بنا شد. گويا در همين زمان دوباره برج و بارويي در اطراف ارگ احداث، و خندقي عميق گرداگرد آن حفر گرديد (ذکاء، 7-8).
از وقايع ناخوشايندي که در طول اقامت کريمخان در تهران روي داد، کشتار افغانهاي مقيم تهران بود که چند بار به شورش و شرارت برخاسته، شهر را غارت و خانهها را ويران کرده بودند (معتمدي، 54-57). کريمخان که ميکوشيد نابسامانيها و پريشانيهاي قلمرو خود را از ميان بردارد و وجود افغانها را مانعي بزرگ بر سر اين راه ميديد (پري، 80)، بنابراين گروهي از افاغنه را به قتل رساند (ابوالحسن گلستانه، 322-323).
زنان در دربار قجر
یکی از مشخصات شاهان قدرتمند، داشتن همسران متعدد و حرمسرای مجلل بود. زیبایی و جوانی دو شرط ساده ورود به حرمسرا به حساب میآمد. ولیکن هستۀ اصلی زنان حرمسرا متشکل از زنان نزدیک و نزدیکان درجه اول شاه بود که با کنیزان و خدمۀ آنان کامل میشد.
در رأس همه این زنان مادر شاه قرار داشت سپس مادران ناتنی و خالهها، عمهها و خانمهای مسن خانواده سلطنتی بودند که در صورت تمایل پس از مرگ همسرشان، پادشاه قبلی، در حرمسرای شاه بعدی باقی میماندند. سپس همسران عقدی پادشاه که معمولاً از خانوادههای قاجار و اشراف درجه اول کشوری انتخاب میشدند و مهمترین رکن حرمسرا را تشکیل میدادند. اینان بیشتر به دلیل مصالح سیاسی و پیوند خانوادگی ما بین بزرگان ایل و طایفه انتخاب میشدند تا مرهمیباشند بر هیجانات داخل کشور و شاه را از شورش و طغیان قبایل و ایلات و دسایس بزرگان باز دارند. این ازدواجها بر اساس وصیت آقامحمدخان قاجار سر سلسله قاجاریه انجام میشد و بسیار مهم بود چرا که او اعتقاد داشت بین دو طایفه و تیره ایلات قاجار (قوانلو و دولو) میبایست از طریق همین ازدواجها اتحادی ایجاد شود.
همسران عقدی شاه معمولاً توسط مادر او انتخاب میشدند و فقط فرزندان این زنان حق انتصاب به مقام ولایتعهدی را داشتند.
دسته سوم و گروه آخر زنان صیغهای یا موقت بودند که بنا بر میل شاه انتخاب میشدند و از سایر طبقات جامعه بودند. اینان از محبوبیت زیادی نزد شاه برخوردار بودند و گاه بعضی از آنها تا درجه سوگلی ترقی مینمود و میتوانست مانند ملکه حکم براند. از این میان میتوان به انیسالدوله اشاره کرد. گاه گروهی از اینان به شکل پیشکشی سران و بزرگان کشوری به حرمسرا راه مییافتند تا وسیلهای برای ارتقاء جایگاه صاحبان قبلی خود شوند. آخرین دسته زنان حرمسرا، زنانی بودند که به صورت کنیز خریداری شده بودند تا خدمتگزار زنان دیگر باشند.
سلسله مراتب زنان در کلیه سلامها، مجالس رسمیو معاشرتها رعایت میشد. شرفیابی به پیشگاه شاه نیز شامل همین سلسله مراتب بود. سلامهای مخصوص نیز بدین منظور انجام مییافت که تا زمان فتحعلی شاه روزی یک بار و از زمان محمد شاه هفتهای یک بار بود و پس از مرگ وی منسوخ گردید و فقط در اعیاد رسمیبرگزار میگشت.
هر یک از این زنان به میزان نفوذی که در نزد شاه داشتند حقوق و مستمری ماهیانه دریافت میکردند مگر (کنیزان) که خرجشان با سوگلی ها و زنان درجات بالایی که به آنها خدمت میکردند، بود. این حقوق و مقرری شامل فرزندان ذکور و اناث شاه البته تا زمانی که در حرمسرا بودند نیز میگردید. گاه حقوق زنان شاه حواله به گمرکات بود که هر ماه تحویل اعتمادالحرم میشد و او پس از تقسیم نزد زنان میفرستاد. «... این کار برای وی سود فراوان داشت زیرا از حقوق هر یک به فراخور حال و مناسبات مبلغی برمیداشت. انیس الدوله (سوگلی ناصرالدین شاه) دارای دستگاه عظیمیبود و حقوقی معین نداشت زنهای درجه اول شاه را ماهی هفتصد و پنجاه تومان حقوق بود. زنهای درجه دوم به تفاوت از پانصد تا دویست تومان داشتند و صیغههای درجه سوم را از یکصد تا یکصد و پنجاه تومان مقرری بود. دخترهای بزرگ شاه سالی هزار تومان حقوق داشتند».
اگر تصور شود که زنان اندرون موجودات بیکاری بودند و از هرگونه علم و دانش و مهارتهای ورزشی و هنری بی بهره بودند، به بیراهه رفتهایم. هر روز تعدادی از اساتید جهت تعلیم دختران و زنان اندرون به آنجا رفت و آمد میکردند. بسیاری از زنان خود به هنرهای گوناگون آراسته بودند و روز را با انواع کارهای هنری چون خطاطی، گلدوزی، سوزن دوزی، مروارید دوزی، نقاشی و بافندگی به پایان میبردند. به طور مثال مهد علیا ملک جهان خانم، مادر ناصرالدین شاه در اواخر عمر روکشی برای ضریح حرم امام رضا (ع) با پارچه مخمل مشکی و مروارید بسیار زیبا به دست خود دوخت و آن را به آستانه مقدس حضرت امام رضا (ع) هدیه کرد. این روکش هم اکنون جزء اموال موزه آستان قدس رضوی میباشد.
بسیاری از این زنان در علوم رزمیچون تیراندازی و کمان داری تعلیم میدیدند به طوری که بنا بر ذکر منابع، جیران تجریشی سوگلی ناصرالدین شاه سوارکاری خبره بود و فخرالدوله دختر محبوب او نیز در تیراندازی مهارت داشت. بسیاری از دختران و زنان شاه تحت تعالیم مذهبی و قرائت قرآن قرار میگرفتند و همواره مراسم مذهبی در اندورن شاهی برای زنان برگزار میشد.
زن و حرمسرا در دوره فتحعلی شاه قاجار
فتحعلی شاه نزدیک به هزار زن عقدی و کنیز و رقاصه داشت و این در نوع خود یک رکورد بی نظیر محسوب می شد.با این همه او خواننده های زن تهران را نیز به قصر خود دعوت می کرد. تعدادی از این زنان حتی یک بار هم موفق به حتی صحبت با شاه نیز نشده بودند.اگر به تاریخ سه هزار ساله ایران نگاهی بیندازیم خواهیم دید گر چه که در دوره های مختلف از لحاظ آداب و منش حکومتی در بین شاهان سلسله های مختلف تفاوتهایی بوده اما همه آنان در یک مسئله وجه اشتراک داشته اند و آن هم داشتن حرمسرا به عنوان مهمترین عامل تفریح و عیش و نوش بوده است.
پس از پایان سلطنت زندیان قاجارها توسط آغا محمد خان زمام امور را به دست گرفتند. آغا محمد خان در کودکی به دستور علیقلی میرزا برادر زاده نادر شاه خواجه شده بود اما این امر سبب نشد که از برگزاری سنت حرمسراداری چشم پوشی کند. خواجه بزرگ دارای یک حرمسرای مبسوط بر شانزده یا هفده زن زیبا بود و البته همیشه به خاطر اخلاق تندش زنان را مورد ازار و اذیت قرار می داد.
آغا محمد خان در جنگهای خود زنان زیبا را به اسارت می گرفت و از همین رو در میان زنان حرمسرایش از دختر گرجی تا زن سمرقندی و ترکمن یافت می شد. همچنین بسیاری از خانمها، دختران خود را به عنوان هدیه به خواجه بزرگ می دادند و این امر نیز به کامل تر و پربار تر شدن مجموعه حرمسرای شاهی کمک می کرد.
پس از او فتحعلی شاه و نوه اش ناصرالدین شاه بر این طریقت پای فشردند و یکی از پرخرج ترین حرمسراهای تاریخ ایران را برای خود به راه انداختند.
شاهی با هزار زن عقدی
فتحعلی شاه نزدیک به هزار زن عقدی و کنیز و رقاصه داشت و این در نوع خود یک رکورد بی نظیر محسوب می شد. تعداد زنان او در آغاز حکومت از چهار زن عقدی و شصت کنیز تجاوز نمی کرد اما پس از مدتی به پانصد نفر رسید و تا پایان دوران سلطنت تعداد زنانی که در حرمسرای او زندگی می کردند از هزار گذشته بود . تعدادی از این زنان حتی یک بار هم موفق به صحبت با شاه نشده بودند.
فتحعلی شاه تنها از ۱۵۷ زن خود ۲۶۲ فرزند داشته است. احمد میرزا کوچکترین فرزند او نیز کتابی در شرح حال زنان او نوشته است.
ناصرالدین شاه اما در این باب اندکی معقول تر می اندیشید و به ۱۰۵ زن عقدی در حرمسرا اکتفا کرده بود.
انتخاب دخترانِ جوان برای حرمسرا نیز رسم و رسوم خود را داشت. در حقیقت کار یک گروهی از بیکارانِ وابسته به طفیلی های حرمسرا آن بود که در شهرها و روستاها به دنبال دخترانِ نوجوان ده پانزده ساله و زیبارو بگردند و در قبال معرفی و بردنِ آنان به دربار انعام خوبی دریافت کنند.
معمولا این جاسوسانِ دربار پس از اطلاع از وجود دختری با مشخصات مورد نظر، گزارش آن را به واسطه های خواجۀ ارشد حرمسرا می دادند و سپس با چند نفر از سربازان شاهی به در منزل دختر رفته و از طریق تطمیع یا تهدید به مقصود خود می رسیدند.
نحوه انتخاب زنان برای خوشامد و خوشگذرانی شاهانه
زمانی که شاه تصمیم به انتخاب یکی از زنانش می گرفت یکی از خواجه های کشیک را فرا می خواند و به دنبال یکی از زنان می فرستاد. به دلیل کثرت زنان و کمبود سعادت دیدار؛ خانمی که توسط شاه فرا خوانده شده بود از روی خوشحالی انعامی نیز به خواجه ی حرمسرا می داد.
نقل است که همسر اول فتحعلیشاه یعنی انیس الدوله با توجه به نفوذی که داشت هیچ گاه اجازه نمی داد زنان دیگر مدت زیادی در حضور شاه باشند مبادا که همسر نخستین از کانون توجه شاه خارج شود. اگر زنی بعد از مدتی از نظر شاه می افتاد و بی مقدار و بی ارزش می شد با حیله، انعام زیادی به خواجه کشیک می داد تا او را به جای خانم های احظار شده به حضور ببرند و به خواجه آموخته بودند که اگر شاه متوجه شد بگویند چون صدا آهسته بوده خوب متوجه نشده اند.
احمد شاه
احمدشاه یک سال قبل از تاجگذاری، در سن ۱۷سالگی با «بدرالملوک» که از نوادگانِ عباسمیرزا و دوازده ساله بود، ازدواج کرد. عروس خانم محصلِ تنها مدرسهٔ دخترانهٔ تهران درس بود و علیرغم سن کم، بر سفره عقد پُر از تشریفات نشست و همسر شاه شد. بسیاری نقل کرده اند که بدرالملوک بسیار زیبا بود و احمدشاه به او علاقهٔ بسیار داشت. بنابراین در فرصت های پیش آمده او را به تالار آینه در کاخ گلستان میبرد و به انعکاس تصاویر او در آینههای متقابل مینگریست و با شوق میگفت: «این تالار را دوست دارم چون من در اینجا هزاران بدری دارم».حاصل این ازدواج دختر بزرگ احمد شاه، ایراندخت بود که می گفتند بسیار شبیه به مادرش بوده است.
احمدشاه چهار بار دیگر نیز ازدواج کرد و صاحب یک پسر و سه دختر دیگر هم گردید.
موضوع یافتنِ دخترانِ جوان برای حرمسرا در زمانِ احمد شاه که کوچک بود تا حدودی کمرنگ شد اما با تاجگذاری وی، مدت کوتاهی به اصرار و تلاشِ دلالانِ این کار در شهرها و به ویژه حوالی تهران و ری ادامه یافت. می گویند شاه جوان خودش از این موضوع خبر نداشت و پس از اطلاع، تمایلی به افزایش زنان و کنیزانِ حرمسرا نشان نداد و با توجه به نبودنش در ایران و کوتاهی دوره سلطنت، این کار تعطیل شد.
یکی از حوادث و خاطرات نقل شده و مرتبط با این موضوع که در زمان خود سروصدایی هم بر پا کرد ماجرای دختر یکی از متمولین و بزرگانِ خوشنام در روستایی بنام علی آباد طپانچه از توابع بلوک غار شهر ری در آن زمان بود(این روستای کوچک و تقریبا خالی از سکنه، اکنون از توابع اسلامشهر و تحت حفاظت سازمان میراث فرهنگی است که در مسیر میان احمدآباد مستوفی و شهرک گلدسته واقع شده است). دلالان حرمسرای شاهی در سالِ پیش از کودتا(1299) همچنان درپی یافتنِ نفراتی برای خلوتِ شاهانه، وصفِ دختر نوجوان و زیباروی حسینعلی خان، بزرگِ روستا را می شنوند که ظاهرا از افراد متدین و خوشنام منطقه بوده و پس از مرگ همسرش در هنگام زایمان، با دو دخترک هشت و دوازده سالۀ خود در قلعه اربابیِ علی آباد زندگی میکرده است. سرکردۀ دلالان که شخصی به نام حسن توبره بوده و به علت سابقه دَله دزدی و قایم کردن اموال مسروقه در توبرۀ همراهش، به این لقب مفتخر شده بود، اکنون دیگر از نمایندگان حکومت محسوب میشد و انتظار داشت حسن خان صدایش کنند. او که می دانست در حد و اندازه ای نیست که بتواند خانِ متمول را تطمیع کند، از درِ تهدید و ارعاب وارد شده و او را از عواقب مخالفت با رفتنِ دخترش به حرمسرای شاهِ جوان آگاه میسازد. حسینعلی خان (یا کدخدا حسینعلی) هم که دلیل اصرارها و تهدیدات او را میدانسته با دادن پول دهانِ حسن توبره را می بندد اما چون قبلا خود حسن به واسطه های حرمسرا ماجرا را گفته بود و با آب و تاب از زیبایی دخترک تعریف کرده بود پس کار بیخ پیدا می کند.
حسینعلی خان هم برای پیشگیری از مشکلات بعدی ابتدا دخترانش را با چند نفر همراه به نزد اقوامِ همسرش در شهریار میفرستد و از آشنایی و نفوذش در بین مقامات ری و مرکز استفاده کرده و پیگیر ماجرا میشود.
کم کم خبر این موضوع و رشوه گیری و ایجاد ارعاب آدم هایی مثل حسن توبره بالا میگیرد و چون خواجه های حرمسرا نیز به نوعی در این موضوعات و با این افراد دست داشته و نگران عاقبت خودشان بوده اند، بنابراین به نوعی سرِ حسن توبرۀ نگون بخت را زیر آب می کنند تا موضوع بیشتر از آن ادامه نیابد.